oOoOoOoOoOoO از سینما زدیم بیرون دیر وقت بود و به رسم عادت یک ساعتی بازیِ مان گرفت بداهه دیالوگ میگفتیم و دعوا میکردیم و میخندیدیم و داد میکشیدیم پایان بازی هایمان هم همیشه باز بود سرخوشانه چرخ میخوردیم که ساعت از سه بامداد گذشت و چیزی به اذان نمانده بود گرسنگی به استخوان رسیده بود و با این وضع نمیشد روزه گرفت در چرخ خوردن و بازی کردنمان جغرافیا را از دست داده و سر از جنوب تهران درآوردیم اهل کله پاچه که نبود اما یادم آمد آن نزدیکی ها یک فلافلی هست که تا سحر باز است پایان بازی را باز رها کردیم و سراسیمه زدیم به فلافلی با هم که بودیم اشتها از سرو کولمان بالا میرفت و هر دو ، دو نونه سفارش دادیم با نوشابه ی شیشه ای تگری صاحب فلافلی من را میشناخت و گفت خیارشور نذارم؟ خواستم بگویم نه که گفت بذارید آقا خیارشورارو من میخورم هر چه گفتم تشنه ات میشود قبول نکرد که نکرد خلاصه همه ی خیارشورها را خورد و فردا هم که داشت از تشنگی تلف میشد هی زنگ میزد به من و میگفت حرف بزن گفتم خب تشنه ات شده جانم چرا به من زنگ میزنی؟ میگفت با تو که حرف میزنم دهنم آب می افتد برای بوسیدن ات و تشنگی ام رفع میشود...اصلا گوجه سبز منی...لواشک منی . . زل زدم به میز و دارم همه ی آن شب را دوره میکنم از سینما که زدم بیرون تنها ولی با تو داشتم دعوا میکردم و میخندیدم و داد میزدم که سر از این فلافلی در آوردم دوره کردم آن شب را و به گوجه سبز منی که رسیدم خنده ام گرفت به خودم که آمدم صاحب فلافلی داشت برای چندمین بار میگفت اقا بالاخره خیارشور بذارم یا نه؟ گفتم نه آقا نذار حساب کردم و لب نزدم و آمدم بیرون فردا هم بدون سحری روزه میگیرم مثل دیشب که دیدم ساعت سه و نیم را رد کرده و تلگرامت آنلاین است و دلم لرزید و هیچ چیز از گلویم پایین نرفت مثل پریشب که خوابت را میدیدم و اصلا بیدار نشدم مثل پس پریشب که یاد چت کردنمان تا خود سحر افتادم و فردا هم بی سحری روزه میگیرم اما جان مادرت تو به این حرف ها گوش نکن تشنه ات که شد زنگ بزن گر چه کمی تلخم اما هنوز هم میتوانم گوجه سبزت باشم و دهانت برای بوسه هایم آب بیافتد البته اگر طعم دهانت عوض نشده باشد oOoOoOoOoOoO علی سلطانی
سلوم به بروبچ خنگولستان میخوام یه سری خاطره از اولین چت هایی که داشتم براتون بگم خب اولین چت کردن من و فضای مجازی من مربوط میشه به تقریبا پنج شیش سال پیش اون موقه ها برنامه های چتی که الان هست ، مثه تلگرام و واتساب و نمیدونم و فلان و بهمان نبود اون موقع پیشرفته ترین برنامه چت یه برنامه بود به اسم نیم باز ،یه ایکون نارنجی رنگ داشت که هم برای سیستم اومده بود و هم برای گوشی من اوایل گوشی خوب نداشتم ، گوشیم ازین ساده ها بود ولی بخاطر اینکه کنکور دولتی در اومدم ، بابام برام لب تاب خریده بود که هنوز دارمش و کارام و کارای خنگولستان رو با همون انجام میدم این نیم باز ، هم چت شخصی داشت ، یعنی با یه نفر چت میکردی نفر به نفر و هم گروه چت که بش میگفتن چت روم چون با سیستم میرفتم ، برنامشون برای چت روم خراب بود و کار نمیداد پس فقط چت نفر به نفر داشتم یه خصوصیتی که این نیم باز داشت ، یه روبات داشت این روبات کارش این بود که شانسی متصلت میکرد به یه غریبه خب حالا از اینجا به بعدش باحاله ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ فکر کنید یه پسره گییییییییج و منگ که تنها تکنولوژی پیشرفته که دم دستش بود آتاری دستی بوده میاد تو فضای مجازی *fekr* *fekr* بعد ما خونه اینترنت نداشتیم ، لب تاب رو که بردم دانشگاه ،از اینترنت خوابگاه وصل میشدم اولین بار که رفتم تو این روباته روباته پیام داد شما یه یه غریبه وصل شدید ، سلام کنید منم یهو ذوق مرگ شدم گفتم سلااااااام غریبه 😂😂💃 یارو پیام داد m or f ( که بعد ها فهمیدم منظورش جنسیته ) منم که یه گیییییج و منگ زدم A بعد پایینش نوشتم یعنی اصخر هستم شما ؟؟ یارو دوتا شکلک اینطوری فرستاد 😐😒 بعدم قطع ارتباط زد روباته پیام داد اتصال شما با غریبه قطع شد برای اتصال مجدد اقدام کنید دوباره زدم وصل شدم به یه پسره اسمش مهران بود اینم مثه من داغون و گیج بود ولی چون ساده و اینا حرف میزدیم کلی هم حرف زدیم آیدی همو گرفتیم خییییییلی داغون بودیم منو این مهران مثلن اینا تو این غریبه میگفتن asl که یعنی اصل بده و مشخصاتت رو بده من نمیدونستم سریع میپریدم تو پیویه مهران میگفتم مهران تو این غریبه یکی بم گفته asl یعنی چی ؟؟ میگفت یعنی فکر کنم تو رو با عسل اشتباه گرفته بعد من میرفتم با این پیشفرض که من عسل یارو ام باش حرف زدن هی براش ناز میکردم میگفتم عزیزم حالا که من عسلتم برام چی میخری ؟؟ *malos* *malos* بعد میدیدم عسل که هیچی من گوزشم نیستم *narahat* *narahat* خلاصه یه مقداری زمان برد تا یاد گرفتم اصطلاحات چت کردنو تو این مدت حسابی از چت کردن با دخترا خجالت میکشیدم یه جوری ضایع بودم ؛ که با دختر میچتم پشت لب تاب که هم اتاقیام از قیافم میفهمیدن که طرفی که دارم چت میکنم باش دختره خب والا من حتی تو دوران بچگیمم ، کلن اهل زیاد بیرون رفتن ارتباط گرفتن حتی با پسرا هم نبودم تو خاطراتم بخونید بچگیم قشنگ معلومه بعد برا همین با دخترا توی همین غریبه بیشتر چت میکردیم و ایدی نمیگرفتم یه مدت حرف میزدیم یه ساعت دو ساعت و تموم میشد قطع میشد و دیگه همو نمیدیدیم چون این لب تابم دست بچه ها هم میرفت ، اصن دوست نداشتم ایدیشو ببینن یا هر چی هنوزم همیطوری ام کلن ادم نمیشم *shadi* *shadi* من همیشه دستم به طنز میرفت و خنده دار تایپ میکردم حتی متن های ساده ایی که عادی میگفتن طرفی مقابل که باش چت میکردم اونطرف از خنده میرید تو شلوارش *bi_chare* *bi_chare* خلاصه بعده چند روزی که چت کردم دیدم عه چه خوبم من ؛ همه میخندن شاد میشن و کیف میکنن منم فکر کردم که کلن ملت هر کسی میاد برای چت کردن میخواد بخنده تو همین غریبه ها که بشون وصل میشدم یهو وصل شدم به یه دختره *vakh_vakh* *vakh_vakh* خدایا توبه *vakh_vakh* *vakh_vakh* عاقا ما وصل شدیم به این اصل و اینا رو پرسید من عادت نداشتم اصل بگیرم ، ولی خب تا اصل میدادم ،اتومات طرف مقابلم اصل میداد من گفتم اره اسمم اصخره ، اونم گفت منم سارینام *are_are* *are_are* بعد شروع کردیم حرف زدن وسط دری وریایی که من براش میگفتم این هی میگفت گرممه :khak: :khak: هی من میگفتم اشکالی نداره بعد دوباره یکمی حرف میزدیم این گفت احمق میگم گرممه :khak: :khak: بعد من میگفتم تو گرمته من احمقم ؟؟ *bi_chare* *bi_chare* میگفت تو چقدر خنگی ، خیلی گرممه من میگفتم خو اشکالی نداره این کارا رو که میگم بکن یه دوش آب سرده سره حال بگیر تا خنک بشی میگفت ای وای ، دوش نمیخوام بگیرم :khak: :khak: بعد گفتم که باوشه ، کولرو روشن کن ،خنک میشی بعد عصبانی شد ، گفت خیلی خری *bi asab* *bi asab* بعد دوباره حرف زدیم از اینور اونور حرف زدیم یهو گفتش که بیا پیشم ، من رو تخت دراز کشیدم بعد من چمیدونستم ، فکر کردم یه مدل مسخره بازیه میخوایم بخندیم و اینا گفتم باووووشه برو کنار که من اومدم زااااارت رفتم پیشش *amo_barghi* *amo_barghi* بعد شروع کردم تصویر سازی کردن برا خودم گفتم وای چقدر عروسک داری *yohoo* *yohoo* این عکس کیه رو دیوار اونم هی میخندید میگفت خیلی خری به قرآن بعد گفتم وای من خیلی گشنمه برم از یخچالتون یه چیزی بردارم *bandari* *bandari* گفت برو تندی بیا منم هی مثه اوسکلا صدا در میوردم میگفتم قیییییییژژژژژژ اون میگفت چی کار داری میکنی ؟ میگفتم هیچی دره اتاقتو باز کردم بعدم مثه اوسکلا به خونواده ایی که تو تصورات خودم ساخته بودم سلام احوال پرسی میکردم به سلام ملیکم ، چوطور موطوریید ؟ خواهش میکنیم پا نشید بعد گفت داری با کی حرف میزنی گفتم خونوادتن ، دارند تلوزیون میبینن گفت زهره مار تو خونه تنهاییم بعد یهو یه تکونی خوردم *Aya* *Aya* ولی خب ، فکر میکردم هنوز مسخره بازیه بعد رفتم دره یخچالشون گفتم اوووووه مایکل جکسون شما انگاری خیلی پول دارید که این همه خوراکی تو یخچال دارید *vakh_vakh* *vakh_vakh* اون میگفت زهره مار تندی بیا کارت دارم گفتم باوشه الان میام یکمی استیکر میوه و اینا براش فرستادم ، گفتم بیا اینا رو هم برا تو اوردم گفت ممنون بعد من پرسیدم خونوادت رفتن کجا ؟؟ گفت رفتن مسافرت گفتم اع ، خوش بگذره ان شا الله بشون بعد اونم گفت اره ، حالا که تنهاییم بیا به ما هم خوش بگذره *are_are* *are_are* منم گفتم باشه من اواز میخونم تو پاشو برقص بعد شروع کردم آواز خوندن ازون بالا بالا شمرون تا این پایین تهرون تو هر جا پا میزاری ، خاطر خواهات فراوون پیش خودت خیال کردی که تو درمون هر دردی نه جونم این خبر ها نیست ، عزیزم اشتباه کردی بعدم خودم قر میدادم و اینا و فکر میکردم که اونم داره قر میده یهو گفت وای خدایا تو چقدر احمقی *bandari* *bandari* یهو گفت نمیخوام بخونی *righo_ha* *righo_ha* بعد گفت من خیلی گرممه اخمخ من گفتم بیا فوتت کنم *moteafesam* *moteafesam* گفت تو خیلی گیجی پسر چی تنته ؟؟ گفتم شلوار کردی آبی با پیرهن زرد *ey_khoda* *ey_khoda* بعد گفت وای تو دیگه کی هستی ؟؟ منم گفتم اصخر هستم بعد من فکر کردم که منم باید بپرسم گفتم چی تنه توئه گفت تاپ سفید ، بعد گفت خیلی گرممه ، بیا لباسامو در بیار بعد جا خوردم ، یه چند ثانیه ایی ، هیچ نمیدونستم چی بنویسم گفتم که من باید برم دسشوری ، دشوریتون کجاس ؟؟ گفت پووووفففف برو بیا بعد من رفتم تو دشوری درو از پشت بستم این شروع کرد حرف زدن گفت بیا دیگه عزیزم ، منتظرتم من لباسامو در اوردم بیا با هم کیف کنیم بعد من تو توالت نمیمودم بیرون گفت داری چیکار میکنی بعد من میگفتم که ببین من ازین کارا بلد نیستم گفت باره اولته ؟؟ بعد من گفتم که من فکر کردم مسخره بازیه ، وگرنه اصن نمیومدم تو اتاقت گفت اشکالی نداره ، حالا شروع کنیم گفتم چی چیو شروع کنیم اصن من ایدز دارم ، ایدز میگیری میگفت یهو عصبانی شد گفت احمق مجازیه *righo_ha* *bi asab* بعد نکه خیلی گرمش بود هی خودشو میمالید به دره توالت منم میگفتم باو من اصن ماله این حرفا نیستم من همیطوری که عادی و اینکارو نکردم ، خدا زدتم ، پیغمبر از روم رد شده خدایی بی خیال من نیستم ، ببخشید بعد گفتش که بیشعوره اُمل ، یا نمیدونم گفت بیشعوره قومبول هی شروع کرد دری وری بارم کردن ولی من از توالتشون نیومدم بیرون خلاصه خیلی بد بود بعد قطع ارتباط زدم i am one ommol , or i am one ghombol ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ بعد گوشی خریدم تونستم برم توی چت روم ها هیچ وقت یادم نمیره اولین بازی که خواستم برم داخل یه چت روم دنبال یه جایی میگشتم که خلوت باشه یه روم پیدا کردم به اسمه اسمان نه نفر یا هشت نفر داخلش بود پریدم داخلش شروع کردیم مسخره بازی و چرت و پرت گفتن و خندیدن بعد اصل ازم خواستن ، من خودمو معرفی کردم چند نفری داخل بودن یکیشون خودشو به مسخره بازی معرفی کرد گفت من بلقیس 45 ساله از آفریقا دیگه روش موند ، و همین بلقیسیه که میبینیدش نمیدونم برا شمام یش اومده یا نه ولی من وقتی توی روم چت میکردم و میخندیدیم شبا که میخوابیدمم خواب چت کردن میدیدم خلاصه مدیر اون رومه یه دختری بود به اسم اوا که با بلقیس رفیق بود منم میومدم بشون سر میزدم و مسخره بازی در میوردیم و میخندیدیم بعد یکی دو ماه که بودیم با هم دعواشون شد بلقیس و اوا بعد من دلم نمیومد که بین این دوتا دوست دعوا باشه هی بینشون وساطت میکردم که آشتی کنن حق با بلقیس بود ولی دو سه بار وادارش کردم که بره عذر خواهی کنه و ببخشتش تا دوستیشون درست بشه ولی فایده نداشت بعد یبار حسابی دعواشون شد این بلقیسم مثه مرغ پر کنده رفته بود تو لاک خودش خیلی زشت بود که این همه من گفتم بره و عذر بخواد و کوچیک بشه پیش یه ادم زبون نفهم ادش کردم ، دیدم خیلی دپرسه برا اینکه احساس نکنه چیزی رو از دست داده قرار شد روم بزنیم خودمون هی من اسمای مسخره میگفتم مثلن کلاه قرمزی میگفت نه میگفتم اسمشو بزاریم آفتاب پرست حامه میگفت نه هی گفتیم و هی گفتیم بعد گفتش که اسم یه شهر باشه گفتم باوشه و اولین کلنگ خنگولستان زده شد اولاش هیشکی نمیومد منو این شتر مرغ با هم تو گروه چت میکردیم چت روم ها اینطوری بود که اگه یکی دو روز کسی داخلش نمیومد چت روم بسته میشد و برای اینکه سره پا بمونه باید روبات میساختیم اولین روباتی که برای گروه ساختیم اسمش لولو خر خره بود خیلی باحال بود کم کم شلوغ شد لولو هم بین ما چرت و پرت میگفت خیلی خوب بود گاهی تا پونزه شونزه نفر پر میشد دعوا میشد میرقصیدن جوک میگفتن تا دم عید داخل روم بودیم اون مرکزیت ما پنج شیش نفر بود من بودم ، بلقیس ، فندوق ، شمالی ، مشتی باجی ، هندونه شمالی و مشتی باجی ازدواج کردن سره خونه زندگیاشونن و موندیم ، منو بلقیس و فندوق و هندونه بعد من خونه نت نداشتم باید بر میگشتم تعطیلات عید رو خونه ازون اولش این بلقیس بدبخت بود هی من ول میکردم اون ادامه میداد بش گفتم بلقیس من میرم حواست به چت روم باشه تا من برم خونه بعد عید میام و نیم باز فیلتر شد ،توسط سازمان فیلترینگ ما هیچ نشونه ایی از هم نداشتیم ،نه شماره ایی نه هیچی بعد این بلقیس هنوز روم رو با فیلتر شکن دو سه روز بعده فیلتر شدن نگه داشته بود شمارم رو از یه رفیقام پیدا کرده بود و بعد از اون ،پشت دستمون رو داغ کردیم که هیچ وقت بجز سروری که ماله خودمونه جایی فعالیت نکنیم ساختیم ، هیچی بلد نبودیم ،ولی ساختیم با هیچی یواش یواش با پول قرضی ، از رفیقام سایت و هزینه های سایت رو دادم ،بعد قرضشون رو دادم از سهمیه رزرو غذا زدم و قرضشون رو دادم سایت رو سره پا کردیم ریختیم روی سایت ، شروع کردیم پست گذاشتن بعد دیدیم قدرت نمیگیریم با خودم گفتم باید یه برنامه اندروید داشته باشیم دست به کار شدم نه ماه چشمم رو دوختم به صفحه کامپیوتر و ساختیم یواش یواش کاملش کردیم هنوزم میسازیم ،و الانم که خونواده بیست و پنج نفره ی ما خیلی بزرگ شده خیییییییلی تموم دلخوشی ما ، تموم دنیای ما همین خونواده ی خنگولستانه *baghal* خیلی میخامتون *gol_rose* *ghalb* ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ **♥** دلاتون شاد و لباتون خندون *ghalb_sorati* لیست خاطره های قرار داده شده تا به الان ◄
..♥♥.................. دنیای مجازی دنیای غمگین برای خیلی ها دنیای شاد و پر انرژی برای خیلی های دیگه پروفایل های مختلف ادمای جورواجور دست های خسته یا شایدم پر نشاط درحال تایپ نگاه های پراز درد یاپرپاز ذوق و نشاط موزیکی سرد و غم انگیز یا شایدم شاد و رقص اور اتاقی تاریک که فقط نور مانیتور توش می درخشه دنیای ما دنیای مجازی اری نسل ما اینگونه است تفریحش خلاصه میشود در فضای مجازی غم غصه اش هم همینطور شاید هم کل زندگیش خیلی از دوست هاش اینجا پیدا میشه دشمناش هم همینطور اصلا ممکنه تو این دنیا عاشق هم بشه نمیخوام بحث کنم که این عشقا خوبه یا بد به هرحال از قدیم گفتن صلاح مملکت خویش خسروان دانند اره ما اینجوری داریم بزرگ میشیم تو همین دنیایی که پدر مادرامون اونو بد میدونن اره ما اینجوری داریم بزرگ میشیم دنیای ما = دنیای مجازی ..♥♥..................
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم